ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:موصل2,ساعت 18:3 توسط بمانی| |

همزمان با آغازین دهه مبارک فجر در تاریخ 12/11/91 در حاشیه نشست هم اندیشی اعضای ستاد برگزاری دومین همایش آزادگان موصل 2 با جناب آقای دکتر حجازی استاندار خوزستان دیدار و گفتگو کردند در این دیدار حجت الاسلام والمسلمین جابریان ضمن تشریح برنامه­های همایش خواستار مساعدت و همکاری در برگزاری آن شدند سپس دکتر حجازی ضمن استقبال از برگزاری همایش در خوزستان در این جهت آمادگی خود را مبنی بر همکاری در هرچه بهتر برگزار کردن آن اعلام و دستورلازم را در این خصوص صادر نمودند .

 

      ضمناً ایشان درخصوص تاسیس شعبه موسسه فرهنگی پیام آزادگان در خوزستان دستور مساعدت و پی­گیری را صادر نمودند .

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:موصل2,ساعت 12:28 توسط بمانی| |

برگزاری جلسه هم اندیشی درآسانسور

یاتوجه به سوارشدن تعدادشش نفردرآسانسوروخراب شدن آن جلسه هم اندیشی بمدت دیم ساعت تاآمدن مأموران زحمت کش آتشنشانی که البته پس از5دقیقه تماس ما به محل رسیدن برگزارگردیدک

اینحاکلیک کنید تافیلم آسانسوررامشاهده کنید

نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:36 توسط بمانی| |

 


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:38 توسط بمانی| |

دکتر جعفری عضو فراكسيون قرآن و نماز مجلس:

 

عمومی كردن مفاهيم قرآن ، جامعه را اعتلا می‌دهد و تا زمانی كه نتوانيم مفاهيم قرآن را عمومی كنيم نتيجه نخواهيم گرفت.

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:59 توسط بمانی| |

 

 

 

 

 

 

 

براي برگزاري ايام مبارك دهة فجر مسابقات حفظ قرآن و حديث، قرائت قرآن، معلومات عمومي، خط، نقاشي و كشتي خيلي را به خود جذب مي‌كرد.

ابتدا هر اتاق در رشته‌هاي مورد نظر مسابقاتي برگزار مي‌كردند. بعد از آن از بين برندگان مسابقات فينال برگزار مي‌شد و اهداء جوايز را داشتيم. با توجه به عدم امكانات، برنامه‌هايي از قبيل مسابقات، سخنراني، تئاتر، نمايش و سرود تدارك ديده مي‌شد. اجراي بعضي از اين برنامه‌ها وسايلي لازم داشت كه بچه‌ها با تدبيري كه مي‌انديشيدند از كمترين امكانات داخل اردوگاه به نحو احسن استفاده مي‌كردند و اقدامات لازم صورت مي‌گرفت. به عنوان مثال براي دكور نمايش، برادران مجبور بودند با وسايلي چون (ملحفه، پتو و نخ) فضاسازي كنند و آن‌ها را طوري پنهان كنند كه كاملاً‌ دور از چشم عراقي‌ها باشند. مشكل اصلي لحظة اجراي مراسم بود كه بچه‌ها بايد دكور را روي يك پتو آماده مي‌كردند تا در صورت لو رفتن برنامه و حضور سربازان عراقي پنهان كردن آن راحت‌تر باشد. موعد مقرر فرا رسيد. گروهي از بچه‌ها مشغول اجراي تئاتري بودند كه روزهاي زيادي سر آن وقت گذاشته بودند و تمرين مي‌كردند.چند لحظه‌اي بيشتر از اجراي برنامه نمي‌گذشت كه ناگهان سر و صدايي تمام محوطه آسايشگاه را فرا گرفت. فرياد سربازان عراقي بود كه فضاي آسايشگاه را به هم ريخت. جمع بچه‌ها متفرق ‌شد. هر كس به كاري مشغول مي‌شد كه جو اردوگاه را عادي نشان دهد. بعد از رفتن سرباز عراقي دوباره ادامة برنامه‌ها را اجرا مي‌كرديم. به طوري كه يك ميان‌پردة پانزده دقيقه‌اي گاهي تا يك ساعت طول مي‌كشيد كه اجراي آن به پايان برسد.بچه‌هاي اردوگاه روزهاي دهة فجر را نامگذاري مي‌كردند. اما، نه به سنت ايران بلكه به مقتضاي شرايط و مكاني كه در آن قرار داشتيم. به عنوان مثال يك‌ روز به عنوان اسير و رسالتش، روز ديگر به نام خادمين اسرا و ... .

هر روز به مناسبت رشادت‌هايي كه اسرا از خود نشان مي‌دادند نام‌گذاري مي‌شد و برنامه‌هايي هم در راستاي آن برگزار مي‌شد.

 

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:موصل2,ساعت 12:50 توسط بمانی| |
طرح ترافیک برای همه جانبازان رایگان است

یوسف مجتهد - لایحه جامع خدمات رسانی به ایثارگران در تاریخ 91/10/2 در مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسیده و در ماده 44 این قانون آمده است: وزارت کشور ضمن هماهنگی های لازم نسبت به ارائه خدمات ترددی از جمله آرم و کارت تردد و مجوز ورود به محدوده طرح ترافیک و مناطق مربوط را برای جانبازان 25 درصد و بالاتر بر اساس معرفی نامه بنیاد به صورت رایگان فراهم نماید. لذا اعلام می گردد:

1- اگر واگذاری طرح ترافیک در گذشته حسب توافقاتی بوده است اکنون برای شهرداری و وزارت کشور تکلیف قانونی شده است و این دستگاه ها مکلفند حسب قانون رفتار نمایند.

2- تا کنون جانبازان 70 درصد و بالاتر به صورت رایگان و جانبازان 35 درصد تا 65 درصد با پرداخت مبلغی و بسیار محدود از آرم طرح ترافیک استفاده می کرده اند ولی برابر قانون، همه جانبازان 25 درصد و بالاتر بدون محدودیت و به صورت رایگان می توانند از طرح ترافیک استفاده کنند. 

3- دستگاه های ذیربط مکلفند برای سال 92 تمهیدات لازم را برای واگذاری طرح به همه جانبازان 25 درصد و بالاتر فراهم نمایند. 

4- عدم انجام این وظیفه قانونی قابل پیگیری در مراجع قانونی و قضایی بوده و با متخلفین برخورد خواهد شد. منبع : فاش نیوز


 

نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:42 توسط بمانی| |

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شهادت علي بن موسي عليه‌السلام 
وقتي موسي بن جعفر(ع)، پس از زندانهاي طولاني و شكنجه‌هاي مداوم در زندان به شهادت مي‌رسد و با اين حال، هارون سعي مي‌كند، شهادت آن گرامي را، مرگي طبيعي جلوه دهد! بديهي است كه مأمون نيز از اين تلاش دريغ نكند. 
اين است كه برخي وفات امام را به خوردن انگور و گروهي به مرگ طبيعي و دسته‌اي به بدخواهي و دسيسه عباسيان نسبت داده‌اند و جمعي هم چون شيعه، شخص مأمون را عامل مسموميت و شهادت آن گرامي دانسته‌اند. 
از نظريه اول كه سخيف‌ترين نظريه است و سعي دارد علاوه بر پوشاندن جنايت مأمون، وجهه معنوي امام را نيز مخدوش سازد، بايد كريمانه گذشت، زيرا نسبت چنان امري به امام كه خود حكيم و خردمند و زاهد است و به ديگران دستورالعملهاي بهداشتي مي‌دهد، جز از سر عداوت و غرض‌ورزي و يا ناآگاهي نمي‌تواند باشد. 
مگر اين امام نيست كه در «رساله ذهبيه» به مأمون مي‌نويسد: «اي مأمون! جسد به منزله زميني است كه آباداني آن به مراقبت بسيار نيازمند است. اگر بيش از اندازه به آن آب برسد محصولش فاسد خواهد شد و اگر آب به آن نرسد از تشنگي خواهد مرد... بايد نيك بينديشي و بنگري كه چه چيزي با طبيعت تو سازگار است و آن را نيرومند مي‌سازد و چه چيزي زيان‌آور است و سلامت تو را به خطر خواهد انداخت. پس اندازه‌گيري در خوراك را همواره در نظر داشته باش... پيش از آن كه كاملاً سير شوي از خوردن دست بردار كه به صلاح جسم و سلامتي توست و سبب رشد عقلاني تو خواهد بود.» 
آيا ممكن است امام با اين دانسته‌ها و معارف و با آن شخصيت معنوي و الهي، در نتيجه بي‌مبالاتي در خوردن، زمينه مرگ خويش را فراهم كند!؟ 
در ميان نويسندگان و تاريخ‌نگاران برخي مانند ابن جوزي، احمد امين، يعقوبي و... بر اين عقيده‌اند كه امام به كسالتي مبتلا شد و به مرگ طبيعي، در طوس درگذشت و مسموميتي در كار نبوده است. 
ابن جوزي مي‌نويسد: «بعضي بر اين باورند كه مأمون، علي بن موسي الرضا(ع) را مسموم ساخته است، ولي اين ديدگاه پذيرفته نيست، زيرا خليفه از درگذشت امام به شدت نگران شد و چندين روز گرد خوردنيها و نوشيدنيها و لذتهاي گوناگون نرفت، حتي هنگام ورود به بغداد با لباس سبز وارد شد، در حالي كه حدود يك سال از ماجراي رحلت حضرت مي‌گذشت. وفات امام در اثر كسالتي بود كه در طوس بر آن جناب عارض شد.» 
احمد امين چنين مي‌نويسد: «به گمان من عبدالله مأمون در كارش خلوص داشت، لكن مقدر چنين بود كه حضرت در اثر كسالت سه روزه در گذرد.» 
آنگاه وي مي‌افزايد: «گرچه مورخان شيعه ادعا كرده‌اند كه مأمون به دليل نارضايتي از نتايج ولايتعهدي، حضرت را مسموم ساخت، ولي با توجه به تأثر شديد خليفه بعيد است كه او چنين اقدامي كرده باشد. علاوه بر اين كه مأمون هنگام ورود به بغداد، همچنان لباس سبز را كه شعار علويان بود بر تن داشت و از نيروهاي نظامي و درباريان نيز خواسته بود تا چنين كنند؛ هر چند پس از مدتي چون عباسيان را از اين شيوه ناراضي يافت آن را تغيير داد. به هر حال با توجه به چنين قراين و شواهدي اگر امام مسموم هم شده باشد، شخصي غير از مأمون آن را مرتكب شده است.» 
يعقوبي نيز ضمن شمارش و بررسي حوادث سال 203 ه‍ . ق مي‌نويسد: «علي بن موسي بن جعفر در قريه‌اي كه به آن نوقان مي‌گفتند درگذشت و بيماري وي بيش از سه روز به طول نينجاميد.» 
ساده‌انديشي و جمود از مورخاني كه قرنها قبل مي‌زيسته‌اند دور از انتظار نيست، ولي از نويسنده‌اي چون احمد امين كه در روزگار خودش گريه استعمار را بر غارت مستعمرات ديده است، شگفتا! كه اقدامات فريبكارانه و اندوه سياسي مأمون را ملاك داوري و تحليل تاريخ قرار داده است! 
به هر حال، با درنگ در آثار عالماني كه به عصر ائمه(ع) نزديك بوده‌اند و نيز با توجه به روايات گوناگوني كه به بعضي از آنها اشاره خواهيم داشت، اين نظريه نمي‌تواند مستند و قابل قبول باشد. بنابراين، آنچه ميان حديث‌شناسان و تاريخ‌نگاران از اتقان و استحكام برخوردار است و روايات نيز بر آن گواهي مي‌دهد، اين است كه شهادت حضرت رضا(ع) به وسيله انگور يا انار مسموم بوده است. 
احمد امين پس از اين كه در مورد حضرت، مرگ طبيعي را مي‌پذيرد، مي‌نويسد: «بنابر قراين و شواهد، اگر حضرت را مسموم كرده باشند، به وسيله فرد يا افرادي غير از مأمون صورت گرفته است.» 
يكي ديگر از نويسندگان در گزارش سفر خليفه از مرو به بغداد مي‌نويسد: «مأمون از مرو به سرخس آمد و در آن جا قتل فضل، اتفاق افتاد و قراين نشان مي‌دهد كه تدبير آن با خليفه بوده است، زيرا فضل به خليفه خيانت كرد و منشأ دشمني ميان او و عباسيان شد و او مي‌دانست تا فضل زنده است امكان ارتباط ميان آنها ميسر نيست. بدين جهت او را كشت و سرهاي بريده چهار تن را كه به قتل فضل متهم كرده بودند، براي برادرش حسن بن سهل فرستاد و به وي تسليت گفت و چون روز عيد فطر عازم بغداد شد، در طوس حادثه ديگري رخ داد و علي بن موسي الرضا وفات كرد و خليفه را متهم كردند كه عامل قتل اوست.»
آنگاه اين نويسنده ادامه مي‌دهد: «بعيد نيست كه عده‌اي از عباسيان هوادار مأمون به دليل اين كه از تيرگي ميان او و عباسيان رنج مي‌برده‌اند و منشأ اختلاف را ولايتعهدي حضرت رضا(ع) مي‌دانسته‌اند كمر به قتل امام بسته‌اند، تا بدين وسيله زمينه آشتي ميان آنان را فراهم كنند. از اين رو، خليفه رساله معروف خود را به عباسيان بغداد نوشت و درباره مسأله خلافت به آنان اطمينان داد.» 
اين نظريه گواه و سند تاريخي ندارد جز آنچه از كلام اربلي به دست مي‌آيد و آن نيز ابهام دارد. تنها نقطه روشني كه در اين ديدگاه ديده مي‌شود، اين است كه تا اندازه‌اي به واقعيت مسائل سياسي نزديك شده است و احتمال شهادت را، احتمال قابل قبول شناخته است.


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:امام رضا,ساعت 10:38 توسط بمانی| |

 

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,ساعت 19:4 توسط بمانی| |

درگذشت این شاعر وعاشق اهل بیت،پدرشهیدین سرویهاوآزاده فرهیخته دکترکمال سرویهارابه عموم همشهریان بخصوص آزادگان عزیزتسلیت عرض می نمائیم.جناب دکترسرویها،همدردی دوستان آزاده تان رادراین ماتم پذیراباشید.

 

 

آزادگان اردوگاه موصل2

نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,ساعت 12:20 توسط بمانی| |

فهرست وقایع ماه محرم الحرام...................



 

اوّل محرم الحرام

1. آغاز ایام حسینی2. ماجرای شعب ابیطالب علیه السلام 3.جنگ ذات الرقاع 4. اولین جمع آوری زکات 5. امام حسین علیه السلام در راه کربلا 6. قیام مردم مدینه بر علیه یزید 7. کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام

دوّم محرم الحرام

1. ورود امام حسین علیه السلام به کربلا

سوّم محرم الحرام

1. نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه 2. ورود عمر بن سعد به کربلا

چهارم محرم الحرام

1. فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام

ششم محرم الحرام

1. یاری طلبی حبیب بن مظاهر از بنی اسد 2.اولین محاصره فرات در کربلا 3. تراکم لشگر یزید در کربلا

هفتم محرم الحرام

1. ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد 2. منع آب از امام حسین علیه السلام

هشتم محرم الحرام

1. قحط آب در خیمه های حسینی

نهم محرم الحرام تاسوعا

1. محاصره خیمه ها در کربلا 2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین سلام الله علیها 3. درخواست تاُخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام 4. آمدن لشگر تازه نفس به کربلا 5. خطابه امام حسین برای اصحابش

شب عاشورا

1. سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش 2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام

دهم محرم الحرام عاشورا

1. شهادت امام حسین علیه السلام 2. شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی 3. شهادت مسلم بن عوسجه 4. شهادت حر بن یزید ریاحی 5. شهادت جون مولی ابی ذر الغفاری 6. شهادت همسر وهب 7. شهادت شبیه ترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله 8. شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 9. شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام 10.شهادت قمر منیر بنی هاشم علیه السلام 11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوایج علی اصغر علیه السلام 12. آمدن ذوالجناح با یال و کوپال خونین به سوی خیمه فاطمیات 12. ماتم و ناله و گریه پردگیان حرم 13.غارت اموال 14.فراز فاطمیات و علویات در بیابانها 15.غارت کردن لباس و ذره 16.جدا شدن سرهای مطهر 17.به آتش کشیدن خیمه های آل الله 18.شهادت دختران کوچک گریه و ماتم 19.راُس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه 20.خونین شدن ریشه هر گیاه 21.قتل ابن زیاد 22.قیام حضرت مهدی علیه السلام 23.وفات ام سلمه

شب یازدهم محرم الحرام

1.شام غریبان کربلا 2. سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی

یازدهم محرم الحرام

1.حرکت کاروان اسرا از کربلا 2. تشکیل مجلس ابن زیاد 3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه

دوازدهم محرم الحرام

1.دفن شهدای کربلا 2. ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه 3. روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام

سیزدهم محرم الحرام

1.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد 2. اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه 3. خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه و شام 4. شهادت عبد الله بن عفیف

پانزدهم محرم الحرام

1.فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام

نوزدهم محرم الحرام

1.حرکت کاروان کربلا به سوی شام

بیستم محرم الحرام

1. دفن بدن جون در کربلا

بیست و پنجم محرم الحرام

1. شهادت امام سجاد علیه السلا م

بیست و ششم محرم الحرام

1. شهادت علی بن الحسن المثلث

بیست و هشتم محرم الحرام

1. وفات حذیقه بن یمان 2. تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد 3. ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک

بیست و نهم محرم الحرام

1. رسیدن کاروان اسرا به شام

تتمۀ محرم الحرام

1. نوشتن صحیفه ملعونه 2. وفات ماریه قبطیه


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:32 توسط بمانی| |

 
عيد قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهي و شعور) و منا (سرزمين آرزوها، رسيدن به عشق) فرا مى رسد، عيد رهايى از تعلقات است. رهايى از هر آنچه غيرخدايى است. در اين روز حج گزار، اسماعيل وجودش را، يعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنيوى پيدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.
صدای پای عید می آید. عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.
و اکنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي اسماعيل تو کيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ ... ؟
اين را تو خود مي داني، تو خود آن را، او را – هر چه هست و هر که هست – بايد به منا آوري و براي قرباني، انتخاب کني، من فقط مي توانم " نشانيها " يش را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ايمان ضعيف مي کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" مي خواند، آنچه تو را، در راه "مسئوليت" به ترديد مي افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگي اش نمي گذارد تا " پيام" را بشنوي، تا حقيقت را اعتراف کني، آنچه ترا به "فرار" مي خواند آنچه ترا به توجيه و تاويل هاي مصلحت جويانه مي کشاند، و عشق به او، کور و کرت مي کند ابراهيمي و "ضعف اسماعيلي" ات، ترا بازيچه ابليس مي سازد. در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي ات تنها يک چيز هست که براي بدست آوردنش، از بلندي فرود مي آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل توست، اسماعيل تو ممکن است يک شخص باشد، يا يک شيء، يا يک حالت، يک وضع، و حتي، يک " نقطه ضعف"!
اما اسماعيل ابراهيم، پسرش بود!
سالخورده مردي در پايان عمر، پس از يک قرن زندگي پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگي و جنگ و جهاد و تلاش و درگيري با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متوليان بت پرستي و خرافه هاي ستاره پرستي و شکنجه زندگي. جواني آزاده و روشن و عصياني در خانه پدري متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زني نازا، متعصب، اشرافي: سارا.
و اکنون، در زير بار سنگين رسالت توحيد، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل يک قرن شکنجه "مسئوليت روشنگري و آزادي"، در "عصر ظلمت و با قوم خوکرده با ظلم"، پير شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز يک " بشر" مانده است و در پايان رسالت عظيم خدايي اش، يک " بنده خدا" ، دوست دارد پسري داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پيري از صد گذشته، آرزومندي که ديگر اميدوار نيست، حسرت و يأس جانش را مي خورد، خدا، بر پيري و نااميدي و تنهايي و رنج اين رسول امين و بنده وفادارش – که عمر را همه در کار او به پايان آورده است، رحمت مي آورد و از کنيز سارا – زني سياه پوست – به او يک فرزند مي بخشد، آن هم يک پسر! اسماعيل، اسماعيل، براي ابراهيم، تنها يک پسر، براي پدر، نبود، پايان يک عمر انتظار بود، پاداش يک قرن رنج، ثمره يک زندگي پرماجرا، تنها پسر جوان يک پدر پير، و نويدي عزيز، پس از نوميدي تلخ.
و اکنون، در برابر چشمان پدر – چشماني که در زير ابروان سپيدي که بر آن افتاده، از شادي، برق مي زند – مي رود و در زير باران نوازش و آفتاب عشق پدري که جانش به تن او بسته است، مي بالد و پدر، چون باغباني که در کوير پهناور و سوخته ي حياتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گويي روئيدن او را، مي بيند و نوازش عشق را و گرماي اميد را در عمق جانش حس مي کند.
در عمر دراز ابراهيم، که همه در سختي و خطر گذشته، اين روزها، روزهاي پايان زندگي با لذت " داشتن اسماعيل" مي گذرد، پسري که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشيده است، و هنگامي آمده است که پدر، انتظارش نداشته است!
اسماعيل، اکنون نهالي برومند شده است، جواني جان ابراهيم، تنها ثمر زندگي ابراهيم، تمامي عشق و اميد و لذت پيوند ابراهيم!
در اين ايام ، ناگهان صدايي مي شنود :
"ابراهيم! به دو دست خويش، کارد بر حلقوم اسماعيل بنه و بکُش"!
مگر مي توان با کلمات، وحشت اين پدر را در ضربه آن پيام وصف کرد؟
ابراهيم، بنده ي خاضع خدا، براي نخستين بار در عمر طولاني اش، از وحشت مي لرزد، قهرمان پولادين رسالت ذوب مي شود، و بت شکن عظيم تاريخ، درهم مي شکند، از تصور پيام، وحشت مي کند اما، فرمان فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترين جنگ، جنگِ در خويش، جهاد اکبر! فاتح عظيم ترين نبرد تاريخ، اکنون آشفته و بيچاره! جنگ، جنگ ميان خدا و اسماعيل، در ابراهيم.
دشواري "انتخاب"!
کدامين را انتخاب مي کني ابراهيم؟! خدا را يا خود را ؟ سود را يا ارزش را؟ پيوند را يا رهايي را؟ لذت را يا مسئوليت را؟ پدري را يا پيامبري را؟ بالاخره، "اسماعيلت" را يا " خدايت" را؟
انتخاب کن! ابراهيم.
در پايان يک قرن رسالت خدايي در ميان خلق، يک عمر نبوتِ توحيد و امامتِ مردم و جهاد عليه شرک و بناي توحيد و شکستن بت و نابودي جهل و کوبيدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبهه ها پيروز برآمدن و از همه مسئوليت ها موفق بيرون آمدن و هيچ جا، به خاطر خود درنگ نکردن و از راه، گامي، در پي خويش، کج نشدن و از هر انساني، خدايي تر شدن و امت توحيد را پي ريختن و امامتِ انسان را پيش بردن و همه جا و هميشه، خوب امتحان دادن ...
اي ابراهيم! قهرمان پيروز پرشکوه ترين نبرد تاريخ! اي روئين تن، پولادين روح، اي رسولِ اُلوالعَزْم، مپندار که در پايان يک قرن رسالت خدايي، به پايان رسيده اي! ميان انسان و خدا فاصله اي نيست، "خدا به آدمي از شاهرگ گردنش نزديک تر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابديت است، لايتناهي است! چه پنداشته اي؟
اکنون ابراهيم است که در پايان راهِ دراز رسالت، بر سر يک "دو راهي" رسيده است: سراپاي وجودش فرياد مي کشد: اسماعيل! و حق فرمان مي دهد: ذبح! بايد انتخاب کند!
"اين پيام را من در خواب شنيدم، از کجا معلوم که ..."! ابليسي در دلش "مهر فرزند" را بر مي افروزد و در عقلش، " دليل منطقي" مي دهد.
اين بار اول، "جمره اولي"، رمي کن! از انجام فرمان خود داري مي کند و اسماعيلش را نگاه مي دارد،
"ابراهيم، اسماعيلت را ذبح کن"!
اين بار، پيام صريح تر، قاطع تر! جنگ در درون ابراهيم غوغا مي کند. قهرمان بزرگ تاريخ بيچاره اي است دستخوش پريشاني، ترديد، ترس، ضعف،پرچمدار رسالت عظيم توحيد، در کشاش ميان خدا و ابليس، خرد شده است و درد، آتش در استخوانش افکنده است.
روز دوم است، سنگيني "مسئوليت"، بر جاذبه ي "ميل" ، بيشتر از روز پيش مي چربد. اسماعيل در خطر افتاده است و نگهداريش دشوارتر.
ابليس، هوشياري و منطق و مهارت بيشتري در فريب ابراهيم بايد بکار زند. از آن "ميوه ي ممنوع" که به خورد "آدم" داد!
ابليس در دلش "مهر فرزند" را بر مي افروزد و در عقلش "دليل منطقي" مي دهد.
"اما ... من اين پيام را در خواب شنيدم، از کجا معلوم که ..."؟
اين بار دوم، "جمره وسطي"، رمي کن!
از انجام فرمان خودداري مي کند و اسماعيل را نگه مي دارد.
"ابراهيم! اسماعيلت را ذبح کن"! صريح تر و قاطع تر.
ابراهيم چنان در تنگنا افتاده است که احساس مي کند ترديد در پيام، ديگر توجيه نيست، خيانت است، مرز "رشد" و "غي" چنان قاطعانه و صريح، در برابرش نمايان شده است که از قدرت و نبوغ ابليس نيز در مغلطه کاري، ديگر کاري ساخته نيست. ابراهيم مسئول است، آري، اين را ديگر خوب مي داند، اما اين مسئوليت تلخ تر و دشوارتر از آنست که به تصور پدري آيد. آن هم سالخورده پدري، تنها، چون ابراهيم!
و آن هم ذبح تنها پسري، چون اسماعيل!
کاشکي ذبح ابراهيم مي بود، به دست اسماعيل، چه آسان! چه لذت بخش! اما نه، اسماعيلِ جوان بايد بميرد و ابراهيمِ پير بايد بماند.، تنها، غمگين و داغدار...
ابراهيم، هر گاه که به پيام مي انديشد، جز به تسليم نمي انديشد، و ديگر اندکي ترديد ندارد، پيام پيام خداوند است و ابراهيم، در برابر او، تسليمِ محض!
اکنون، ابراهيم دل از داشتن اسماعيل برکنده است، پيام پيام حق است. اما در دل او، جاي لذت" داشتن اسماعيل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است. ابراهيم تصميم گرفت، انتخاب کرد، پيداست که "انتخابِ" ابراهيم، کدام است؟ "آزادي مطلقِ بندگي خداوند"!
ذبح اسماعيل! آخرين بندي که او را به بندگي خود مي خواند!
ابتدا تصميم گرفت که داستانش را با پسر در ميان گذارد، پسر را صدا زد، پسر پيش آمد، و پدر، در قامت والاي اين "قرباني خويش" مي نگريست!
اسماعيل، اين ذبيح عظيم! اکنون در منا، در خلوتگاهِ سنگي آن گوشه، گفتگوي پدري و پسري!
پدري برف پيري بر سر و رويش نشسته، ساليان دراز بيش از يک قرن، بر تن رنجورش گذشته، و پسري، نوشکفته و نازک!
آسمانِ شبه جزيره، چه مي گويم؟ آسمانِ جهان ، تاب ديدن اين منظره را ندارد. تاريخ، قادر نيست بشنود. هرگز، بر روي زمين چنين گفتگويي ميان دو تن، پدري و پسري، در خيال نيز نگذشته است. گفتگويي اين چنين صميمانه و اين چنين هولناک!
-"اسماعيل، من در خواب ديدم که تو را ذبح مي کنم..."!
اين کلمات را چنان شتابزده از دهان بيرون مي افکند که خود نشنود، نفهمد. زود پايان گيرد. و پايان گرفت و خاموش ماند، با چهره اي هولناک و نگاههاي هراساني که از ديدار اسماعيل وحشت داشتند!
اسماعيل دريافت، بر چهره ي رقت بار پدر دلش بسوخت، تسليتش داد:
-"پدر! در انجامِ فرمانِ حق ترديد مکن، تسليم باش، مرا نيز در اين کار تسليم خواهي يافت و خواهي ديد که – اِنْ شاءَالله – از – صابران خواهم بود"!
ابراهيم اکنون، قدرتي شگفت انگيز يافته بود. با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد و جز آزادي مطلق نبود، با تصميمي قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابليس را يکسره نوميد کرد، و اسماعيل – جوانمردِ توحيد – که جز آزادي مطلق نبود، و با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد، در تسليم حق، چنان نرم و رام شده بود که گوي، يک " قرباني آرام و صبور" است!
پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمي وصف ناپذير، بر سنگ مي کشيد تا تيزش کند!
مهر پدري را، درباره عزيزترين دلبندش در زندگي، اين چنين نشان مي داد، و اين تنها محبتي بود که به فرزندش مي توانست کرد. با قدرتي که عشق به روح مي بخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالي از خويش شد، و پر از عشقِ به خداوند.
زنده اي که تنها به خدا نفس مي کشد!
آنگاه، به نيروي خدا برخاست، قرباني جوان خويش را – که آرام و خاموش، ايستاده بود، به قربانگاه برد، بر روي خاک خواباند، زير دست و پاي چالاکش را گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دسته اي از مويش را به مشت گرفت، اندکي به قفا خم کرد، شاهرگش بيرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانيش نهاد، فشرد، با فشاري غيظ آميز، شتابي هول آور، پيرمرد تمام تلاشش اين است که هنوز بخود نيامده، چشم نگشوده، نديده، در يک لحظه "همه او" تمام شود، رها شود، اما...
آخ! اين کارد!
اين کارد... نمي برد!
آزار مي دهد،
اين چه شکنجه ي بي رحمي است!
کارد را به خشم بر سنگ مي کوبد!
همچون شير مجروحي مي غرد، به درد و خشم، برخود مي پيچد، مي ترسد، از پدر بودنِ خويش بيمناک مي شود، برق آسا بر مي جهد و کارد را چنگ مي زند و بر سر قرباني اش، که همچنان رام و خاموش، نمي جنبد دوباره هجوم مي آورد،
که ناگهان،
گوسفندي!
و پيامي که:
" اي ابراهيم! خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا بجاي او ذبح کني، تو فرمان را انجام دادي"!
الله اکبر!
يعني که قرباني انسان براي خدا – که در گذشته، يک سنت رايج ديني بود و يک عبادت – ممنوع! در "ملت ابراهيم" ، قرباني گوسفند، بجاي قرباني انسان! و از اين معني دارتر، يعني که خداي ابراهيم، همچون خدايان ديگر، تشنه خون نيست. اين بندگان خداي اند که گرسنه اند، گرسنه گوشت! و از اين معني دارتر، خدا، از آغاز، نمي خواست که اسماعيل ذبح شود، مي خواست که ابراهيم ذبح کننده اسماعيل شود، و شد، چه دلير! ديگر، قتل اسماعيل بيهوده است، و خدا، از آغاز مي خواست که اسماعيل، ذبيح خدا شود، و شد، چه صبور! ديگر، قتل اسماعيل، بيهوده است! در اينجا، سخن از " نيازِ خدا" نيست، همه جا سخن از " نيازِ انسان" است، و اين چنين است " حکمتِ" خداوند حکيم و مهربان، "دوستدارِ انسان"، که ابراهيم را، تا قله بلند "قرباني کردن اسماعليش" بالا مي برد، بي آنکه اسماعيل را قرباني کند! و اسماعيل را به مقام بلند "ذبيح عظيم خداوند" ارتقاء مي دهد، بي آنکه بر وي گزندي رسد!
که داستان اين دين، داستان شکنجه و خود آزاري انسان و خون و عطش خدايان نيست داستان "کمال انسان" است، آزادي از بند غريزه است، رهايي از حصار تنگ خودخواهي است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزه آساي اراده بشريست و نجات از هر بندي و پيوندي که تو را بنام يک «انسان مسئول در برابر حقيقت"، اسير مي کند و عاجز، و بالأخره، نيل به قله رفيع "شهادت"، اسماعيل وار، و بالاتر از "شهادت" - آنچه در قاموس بشر، هنوز نامي ندارد – ابراهيم وار! و پايان اين داستان؟ ذبح گوسفندي، و آنچه در اين عظيم ترين تراژدي انساني، خدا براي خود مي طلبيد؟ کشتن گوسفندي براي چند گرسنه اي!
موسم عيد است. روز شادى مسلمانان. روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حج گزار و اى كسى كه در شكوهمندترين آيين دينى از زخارف دنيا دور شدى و به او نزديكتر. ايام حج را نشانه اى از پاكيزگى ، رهايى، آزادگى، آگاهى و معنويت بدان. بدان كه زمين سراسر حجى است كه تو در آنى و بايد با سادگى، وقوف در جهان درون و بيرون و قربانى كردن همه آرزوهاى پوچ دنيوى، خود را براى سفر بزرگ آماده كنى. انسان مسافر چند روزه كاروان زندگى است. سلام بر ابراهيم، سلام بر محمد و سلام بر همه بندگان صالح خداوند.
نوشته شده در شنبه 6 آبان 1391برچسب:عید قربان,ساعت 8:33 توسط بمانی| |

دومين همايش آزادگان اردوگاه موصل 2، اسفندماه 91 سال جاری همزمان با سالگرد عمليات پيروزمندانه خيبر به ميزبانی آزادگان خوزستان برگزار می‌شود.

مسعود وصلتی، مسول کمیته فرهنگی دومين همايش آزادگان اردوگاه موصل 2، با اعلام اين خبر گفت: نشست هم‌انديشی ستاد برگزاری دومين همايش آزادگان قرارگاه موصل 2، روز 5 مهرماه در محل سالن اجتماعات اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی اهواز برگزار شد . وی با بيان اينكه اولين همايش آزادگان اردوگاه موصل 2، مهرماه سال 89 در مشهد برگزار شد، عنوان كرد: اين همايش ويژه آزادگانی است كه در عمليات خيبر در سال 62 اسير شده‌اند؛ خوزستان نيز اسفندماه امسال همزمان با سالگرد عمليات پيروزمندانه خيبر، ميزبان اين همايش خواهد بود.

وصلتی گفت: نشست هم‌انديشی ستاد برگزاری دومين همايش آزادگان اردوگاه موصل 2 به منظور ايجاد هماهنگی بين استان‌ها با دعوت از نمايندگان آزادگان اردوگاه موصل 2 برگزار شد. در اين نشست مقرر شد دومين همايش آزارگان اردوگاه موصل 2 همزمان با ورود كاروان‌های راهيان نور به خوزستان برگزار شود و آزادگان به همراه خانواده‌های خود به منظور بازديد از مناطق جنگی استان و شركت در دومين همايش آزادگان اردوگاه موصل 2 در استان حضور پيدا كنند.

وی با اشاره به اهداف برگزاری اين همايش بيان كرد: برگزاری اين همايش به منظور ديدار و تجديد خاطره‌ آزادگان اين قرارگاه صورت می‌گيرد؛ چرا كه اين آزادگان قريب به 7 سال در اردوگاه موصل 2 كنار يكديگر زندگی كرده و ارتباط نزديكی با يكديگر داشته‌اند. مهم‌تر از آن هدف، يادآوری رشادت‌های اين آزادگان و انتقال اين روحيه به فرزندان و ترويج فرهنگ ايثارگری است كه نياز امروز قشر جوان جامعه ما است.

مسول کمیته فرهنگی دومين همايش آزادگان اردوگاه موصل 2، در پايان گفت: برگزاری چنين برنامه‌هايی باعث می‌شود فرهنگ ايثار و شهادت و صبر و استقامت به جوانان و نوجوانان انتقال داده شود و علاوه بر تجديد خاطره و ايجاد روحيه در آزادگان و خانواده‌های آنان، فرهنگی كه موجب شد اين آزادگان دوران اسارت خود را پيروزمندانه طی كنند و با سرافرازی وارد ايران شوند، ترويج داده شود.

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:همایش موصل 2,ساعت 22:26 توسط بمانی| |

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:دومین همایش آزادگان اردوگاه موصل2,ساعت 11:20 توسط بمانی| |

 

 

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:9 توسط بمانی| |

 

                                                            بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
خوشامد عرض ميكنم به شما برادران عزيز؛ گوهرهاى بازيافته‌ى از ذخيره‌ى ايمان در جمهورى اسلامى. در طول قرنهاى متوالى، يك عنصر جامدِ بى‌ارزش تبديل ميشود به الماس؛ در صورتى كه استعداد آن را داشته باشد. دوران اسارت، كوتاه شده‌ى قرنهائى است كه انسانهاى بااستعداد را تبديل كرده است به الماسهاى درخشان: آزادگان. خوشوقتم از ديدار امروز، و متأسفم از اينكه كم توفيق پيدا كرديم شما عزيزان آزاده را در جلساتى شبيه اين زيارت كنيم. به وسيله‌ى جمع شما در اين جلسه‌ى معنوى و صميمى و برادرانه، سلام عرض ميكنم به همه‌ى آزادگان سراسر كشور؛ قريب چهل هزار آزاده‌ى باارزش و رنجديده و تربيت شده در دوران سختى.
 مسئله‌ى اسارت از ابعاد مختلفى قابل توجه است. يكى از ابعاد، همين خاطرات باارزشى است كه دوستان بيان كرديد. البته بنده تعدادى از كتابهاى مربوط به خاطرات آزادگان را، و همچنين آنچه كه مربوط است به سيد عزيز بزرگوار ما، سيد آزادگان، مرحوم آقاى ابوترابى، مطالعه كردم. ميتوان حدس زد كه آنچه در خلال بيانات و نوشته‌ها در مورد دوران اسارت گفته شده است، يك بخش كوچكى است از يك داستان بلند، و ما همچنان احتياج داريم كه اين داستان بلند را بشنويم.

من همين‌جا عرض بكنم كه انصافاً در طول اين بيست و دو سالى كه از بازگشت اسيران عزيز ما و آزادگان بلندآوازه‌ى ما ميگذرد، كم‌كارى صورت گرفته. ما بايد چندين برابرِ آنچه كه تاكنون كتاب نوشته شده است، در اين خصوص كتاب داشته باشيم. ما بايد فيلمهاى هنرى برجسته‌اى از وضع آزادگانمان در اردوگاه‌ها و زندانها داشته باشيم. شما ببينيد غربى‌ها و مؤسسات بزرگ فيلمسازى چقدر راجع به ماجراهاى اسارتهائى كه در جنگ دوم يا جنگ اول داشتند، فيلم تهيه كردند؛ فيلمهاى خوب، فيلمهاى برجسته؛ در حالى كه آنچه در آن فيلمها وجود دارد، نشان‌دهنده‌ى روحيات مادى آن اسيرانى است كه گرفتار شده بودند؛ كه در زندگى آنها، در حرفهاى آنها، در معاملات آنها به چشم ميخورد. همچنان كه شنيدم مأمور صليب سرخ به آزادگان ما در دوران اسارت ميگفته است كه ما وقتى به اردوگاه‌هاى اسيران جنگ در كشورهاى ديگر ميرويم، سرخوردگى و افسردگى و خودزنى و خودكشى و اينها مشاهده ميكنيم؛ چرا شما نداريد؟ او بايد اين سؤال را ميكرد. جوابش معلوم است: وقتى دل با معنويت آشنا نبود، با خدا آشنا نبود، نتيجه‌اش همان است. وقتى دل با خدا آشنا بود، وقتى احساس ارتباط كرد، وقتى احساس اعتماد كرد، وقتى خود را تنها نديد، وقتى در درون سلولهاى تنگ و شكنجه‌بار، بهشت معنوى را با خود مشاهده كرد - آنچنان كه در بيانات اين عزيزان بود و در خاطراتى كه نوشته شده، هست - ديگر افسردگى جائى ندارد، سرخوردگى جائى ندارد، خودكشى معنا ندارد. اين يك بخش از قضيه است، كه ما بايد از ذره‌ذره‌ى اين بحر عميق و وسيع - كه زندگى آزادگان است - بيشتر از اين مطلع باشيم، كه مطلع نيستيم.

فيلمهاى خوبى بايد ساخته شود، كتابهاى خوبى بايد نوشته شود، خاطره‌ها بايد گفته شود. همين خاطره‌هائى كه امروز گفته شد، يك دنيا حرف در اينها هست؛ چقدر خوب است كه اينها پخش شود. من نظرم اين است كه همين خاطراتى كه امروز گفته شد، عيناً در صدا و سيما منتشر شود، پخش شود، تا مردم بشنوند؛ اينها ذخائر ماست، اينها سرمايه‌هاى ماست؛ همين سرمايه‌هاست كه اسلام را نگه داشت، شيعه را نگه داشت، جمهورى اسلامى را به قدرت و عزت رساند، ملت ايران را در دنيا سرافراز كرد. اين يك بعد قضيه است.

بعد ديگر قضيه، مسئله‌ى عبرت و سنت الهى است. بالاخره ما در دوران زندگى كوتاه دنيوى‌مان، اين چند ده سالى كه در دنيا زندگى ميكنيم، دائم مواجه با چالشيم. هميشه چالش با استكبار و آمريكا نيست. چالشهاى گوناگونى هست؛ ليكن در وضع انقلاب اسلامى، چالشهاى درونى، چالش با شيطان، چالش با نفس امّاره، و چالش با سلطه‌گران و انحصارطلبان و زياده‌خواهان و استكبار هم هست. ما به عبرت و تأمل و تعمق در اين سنت الهى احتياج داريم. شايد آن روزى كه اسير جنگ تحميلى ايرانى، جوان مسلمان در آن اردوگاه با آن وضعيت، يا در آن سلول با آن شكنجه‌ها زندگى ميكرد، به حسب ظاهر دريچه‌ى اميدى به روى او باز نبود؛ شايد تصور ميكرد كه اين وضعيت ممكن است سالهاى بيشترى طول بكشد يا سرانجامى جز مرگ و كشته شدن نداشته باشد. امروز واقعيت را نگاه كنيد، ببينيد چه اتفاقى افتاده است؛ آنها كجايند، شما كجائيد؟ اين يك عبرت است؛ اين نشانه‌ى درستى و راستى و صدق وعده‌ى الهى است.

به وعده‌ى الهى ايمان بياوريم؛ به راست بودن وعده‌هاى الهى باور و اعتقاد عميق پيدا كنيم؛ اگر ميفرمايد: «و لينصرنّ اللّه من ينصره انّ اللّه لقوىّ عزيز»،(1) معناى اين را درك كنيم. آن روز شما در مقابل مأمور شكنجه يا رئيس زندان يا مأمور بعثى مواجه بوديد با آن فشار، امروز ملت ايران در مقابل آمريكا مواجه است با چالشهائى؛ همان قضيه است. «و لينصرنّ اللّه من ينصره انّ اللّه لقوىّ عزيز». وعده‌ى خدا راست است. آن كسانى كه وعده‌ى خدا را باور ندارند، خداوند متعال آنها را مطرود ميداند، آنها را ملعون و دورافتاده‌ى از ساحت رحمت خود به حساب مى‌آورد. وعده‌ى خدا حق است. امروز هم همين مسئله براى ملت ايران هست. اگر ما به شرائط آنچه كه خداى متعال گفته، عمل كنيم - همچنان كه شما در دوران اسارت به اين شرائط عمل كرديد - قطعاً پيروزى با ملت ايران است؛ اين يك عبرت است.

آنهائى كه به شما ميگفتند تا ابد بايد در اين زندان بمانيد، يا ميگفتند شما را اعدام خواهيم كرد، خودشان به زباله‌دان تاريخ افتادند، خودشان اعدام شدند، خودشان نابود شدند؛ شما امروز بحمداللّه در جمهورى اسلامى، سرافراز و با عزت داريد زندگى ميكنيد؛ اين درس است. يك بار ديگر هم ما در گذشته اين درس را داشتيم. بعضى‌هامان باور نميكرديم. در دوران اختناق، در دوران طاغوت، فشارها زياد بود؛ كسانى ميگفتند آقا، «مشت است و درفش»، بيخود ايستادگى ميكنيد، بيخود مقاومت ميكنيد؛ يك عده‌اى هم ميگفتند نه، «صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر».(2) خداى متعال حادثه‌اى را پيش آورد كه در دنيا هيچ كس باور نميكرد؛ نه اينكه در ايران كسى باور نميكرد، در دنيا هم كسى باور نميكرد. كسى باور نميكرد كه آنچه آمريكائى‌ها آن را جزيره‌ى ثبات ميدانند، اينجور دستخوش طوفانى بشود كه در نهايت به انزواى آمريكا، به انزواى استكبار، به انزواى انگليس و عمال و مزدورانشان منتهى شود. امروز هم همين است.
امروز هم شما دنيا را نگاه كنيد؛ نشانه‌هائى هم پيداست. مكرر عرض كرديم؛ دنيا در حال عبور از يك گذرگاه و رسيدن به يك وضع جديد و ماجراى جديدى است. رفتار ما، نيت ما، عمل ما در شكل‌گيرى اين وضعيت جديد، تعيين‌كننده است. براى اينكه دلهامان قرص شود، براى اينكه راه را گم نكنيم، زندگى شما آزادگان ميتواند براى ما يك ستاره‌ى راهنما باشد.

من عقيده دارم و تأكيد ميكنم كه حتماً ماجراهاى اسارت گفته شود، نوشته شود، به تصوير كشيده شود، كارهاى هنرى فاخر بر روى آن انجام بگيرد. اين معنايش حمايت از يك قشر، دفاع از يك حادثه نيست؛ اين معنايش امضاء كردن و محكم و قطعى كردن سند پيروزى ملت ايران است؛ و اين كار بايد انجام بگيرد. من از هنرمندان كشورمان و از مسئولان رسانه‌ها ميخواهم كه اين كار را بكنند، و شما بايد كمك كنيد. خوشبختانه آنطور كه حالا از بيانات دوستان استفاده شد و بنده هم بى‌اطلاع نيستم، سندهاى زيادى وجود دارد، بعلاوه خود شما سندهاى زنده هستيد؛ از حافظه‌ها كمك بگيريد، بدون كم و زياد، بدون افراط و تفريط؛ آنچه كه واقع شده، بگوئيد. وقتى اين با بيان هنرى همراه شود، در دلها و روحيه‌ها غوغا ميكند. اين هم يك بعد قضيه‌ى اسارت شما و آزادگى شماست.

يك بعد هم، بعد ثواب الهى است. آن روزى كه اولْ‌بار آزادگان عزيز وارد كشور شده بودند و يك جماعتى از آنها - شايد چند هزار نفر - در همين حسينيه خدمتشان رسيديم و آنها را ملاقات كرديم و سيد عزيزِ بزرگوارمان مرحوم آقاى ابوترابى سخنرانى كرد، من از ديدن اين منظره و اين جوانها و بازيافت اين ارزشهاى بزرگ كه برگشته بودند، قلبم خيلى متلاطم بود؛ گفتم كه بدانيد لحظه‌لحظه‌ى عمر شما در ديوان الهى محفوظ است. الان هم بر همان عقيده هستم: اين لحظه‌لحظه‌ها پيش خداى متعال محفوظ است؛ لحظه‌هائى كه قابل توصيف نيست، با هيچ بيانى نميتوان عمق آن را آشكار كرد، و شما سالها چنين ساعات و لحظاتى را گذرانديد. يك دانه از مجاهدتهاى شما، يك لحظه از لحظات سختى شما از ديوان الهى ساقطشده نيست. ما فراموش ميكنيم، خود شما فراموش ميكنيد، اما كرام‌الكاتبين الهى فراموش نميكنند؛ آن مجاهدتها محفوظ است. منتها سعى كنيد اينها را حفظ كنيد؛ اين ديگر، هم نصيحت به خود ماست، هم نصيحت به شما عزيزان است.
 


اجر آزادگان يك طرف، اجر خانواده‌ها - همسران، فرزندان، پدرها، مادرها، نزديكان - يك طرف. ما گاهى كه توفيق پيدا ميكرديم در خانه‌ى شهيدى با پدر و مادر يا كسان اسيرى ملاقات كنيم، انسان ميفهميد كه اين خانواده‌ى اسير چه حالى دارند، چه احساسى دارند؛ احساس آنها سخت‌تر و تلخ‌تر از احساس خانواده‌ى شهيد بود. برادر يك اسير مفقودالاثرى به من گفت: شما ديديد كه خانواده‌هائى كه يك جوانى در جبهه دارند، شب عمليات چه حالى دارند؟ راست ميگفت ديگر؛ شب عمليات كه ميشد و همه ميفهميدند امشب عمليات است، آن خانواده‌هائى كه يك جوانى در جبهه داشتند، دلشان متلاطم بود. اين برادرِ آن مفقودالاثر به من گفت كه براى ما هر شب، شب عمليات است؛ هر شب دلمان متلاطم است كه او در چه حالى است، در چه وضعى است و امروز چه خواهد شد. اين سختى‌هائى است كه خانواده‌ها تحمل كردند؛ لذا اجر آنها هم خيلى والا و بلند است.

خب، اين فصل از ماجرا در زندگى ملت ايران گذشت و ملت ايران سود برد. يك ملت عزتش، قدرتش، صدرنشينى‌اش در تاريخ، به مجاهدت فرزندانش بستگى دارد. اين مجاهدت گاهى در جبهه است، گاهى در ميدان اسارت است؛ با اين قهرمانى‌هائى كه شماها در ميدان اسارت نشان داديد؛ اين استقامتها، اين ايستادگى‌ها. خب، كسانى در همان دوران شهيد شدند؛ شهيد تندگويان و بسيارى از شهداى ديگرى كه از اسارت برنگشتند؛ اكثر هم با سرافرازى برگشتند. اميدواريم خداى متعال اجر شما را محفوظ بدارد و آن كسانى كه در اين دوران تأثيرگذار بودند، خدمتگزار بودند، ديگران را هدايت كردند، و در رأس همه، سيد بزرگوار عزيز ما مرحوم آقاى ابوترابى، ان‌شاءاللّه خداوند درجاتشان را عالى كند.
خب، ما امروز يك مسئله‌ى اساسى در دنياى اسلام داريم و آن، مسئله‌ى قدس است. چرا عرض ميكنيم مسئله‌ى اساسى؟ چون ماجراى تقسيم غلط و مهندسى معيوب خاورميانه - اين منطقه‌ى زندگى ما و كشورهاى ما - بر اساس توطئه‌ى اسكان صهيونيستها در اينجا به وجود آمد. اگر چنانچه اين توطئه وجود نميداشت، شايد امروز وضعيت اين منطقه وضعيت ديگرى بود. اين جدائى‌ها، اين جنگهائى كه در اين منطقه اتفاق افتاد، اين دخالتهائى كه قدرتهاى سلطه‌گر و زورگو در اين منطقه كردند، ناشى از اين قضيه بود؛ كه اين، داستان طولانى و مفصلى دارد. سعى آنها اين است كه امروز اين مسئله را به حاشيه برانند. دنياى اسلام نبايد بگذارد. در طول سالهاى متمادى سعى كردند كارى كنند كه ماجراى فلسطين از يادها برود؛ تا حدودى هم موفق شدند. ماجراى كمپ ديويد و دنباله‌هاى آن - كه يكى از نقاط تاريك تاريخ معاصر ماست - براى اين بود كه مردم منطقه فراموش كنند كه يك كشورى به نام فلسطين وجود داشته. آنچه كه توى دهن آنها زد، انقلاب اسلامى بود، امام بزرگوار بود. از روز اوّلى كه اين انقلاب به پيروزى رسيد، بلكه از قبل از پيروزى، از اوائل نهضت، مسئله‌ى فلسطين يكى از مسائل اصلى اين انقلاب بود؛ و يكى از عوامل توجه دنياى اسلام به اين انقلاب هم همين مسئله بود؛ اگرچه جهات ديگر هم بود. امروز سعيشان اين است كه اين را خنثى كنند. دنياى اسلام نبايد اجازه بدهد.

دنياى اسلام را به مسائل حاشيه‌اى سرگرم و مشغول كردند. يك نفر در مى‌آيد مسئله‌ى شيعه و سنى را مطرح ميكند، هلال شيعى را مطرح ميكند. زير گوش شما، صهيونيستها چند ميليون فلسطينى را شصت سال است كه زير فشار قرار داده‌اند، آن را نمى‌بينيد؛ حكومت جمهورى اسلامى را كه اين پرچم را بلند كرده است و اين حماسه را در دنيا بازسازى كرده، به عنوان خطر معرفى ميكنيد؟! خيانت از اين بالاتر؟ ملت ايران نگذاشته و نخواهد گذاشت. ملت ايران امسال هم به توفيق الهى، به خواست الهى، روز قدس آنچنان حركتى خواهد كرد كه مشتى بر دهان دشمنان اسلام و دشمنان فلسطين باشد.

طرح مسئله‌ى فلسطين براى جمهورى اسلامى يك امر تاكتيكى نيست؛ يك امر بنيانى است، از اعتقاد اسلامى ناشى ميشود. وظيفه‌ى ماست كه اين كشور اسلامى را از سلطه و چنگ قدرت غاصب و پشتيبانهاى بين‌المللى‌اش در بياوريم، به دست مردم فلسطين بسپاريم؛ اين وظيفه‌ى دينى است، وظيفه‌ى همه‌ى مسلمانهاست؛ همه‌ى ملتهاى اسلامى، همه‌ى دولتهاى اسلامى وظيفه دارند كه اين كار را انجام بدهند؛ اين يك وظيفه‌ى اسلامى است. ما با اين چشم به قضيه‌ى فلسطين نگاه ميكنيم، ديگران هم بايد با همين ديد نگاه كنند. اين قضيه را در بازى‌هاى سياسى، در تبادلات سياسى، در بده‌بستانهاى سياسى و احياناً خائنانه قرار ندهند؛ قضيه، قضيه‌ى دينى است، قضيه‌ى اعتقادى است و بايستى دنبال شود.

و من به شما عرض كنم؛ همچنان كه ستاره‌ى صبح اميد درخشيد، يك بار در انقلاب اسلامى، يك بار در جنگ تحميلى، يك بار در زندگى شما آزادگان، در اين قضيه هم قطعاً شفق اميد خواهد درخشيد و قطعاً فلسطين به دست مردم فلسطين برخواهد گشت و اين زائده‌ى دروغى و جعلى از صحنه‌ى جغرافيا محو خواهد شد؛ در اين ترديدى نيست.

مسئله‌ى غم‌انگيز اين روزهاى ما، مسئله‌ى زلزله است؛ كه من لازم است نسبت به اين قضيه تذكر بدهم و تأكيد كنم. همه‌ى ملت ايران در اين مسئله قطعاً داغدار و دردمندند؛ چون جمعى از عزيزان و هم‌ميهنان ما دچار حادثه شدند. حادثه‌ى تلخى هم هست؛ در روزهاى ماه رمضان اتفاق افتاده است. اميدواريم ان‌شاءاللّه خداى متعال با كمك خود، با الطاف خود، به مسئولين كشور و به مردم عزيزمان كمك كند كه بتوانند از رنجهاى مردم زلزله‌زده‌ى آذربايجان كم كنند و بكاهند و ان‌شاءاللّه آنها را در پيشرفت كارهاشان كمك كنند. خداوند ان‌شاءاللّه به آنها صبر بدهد و دلهاى آنها را آرام كند. اميدواريم خداوند متعال بركات خودش را بر ملت عزيز ما نازل كند و اين ماه رمضان را براى ملت ما و جمهورى اسلامى ان‌شاءاللّه ماهِ به معناى حقيقى مباركى قرار بدهد.

پروردگارا! اين رنجديدگان راهِ خودت را مشمول رحمت و بركت خود قرار بده. پروردگارا! همه‌ى كسانى كه قدمى در راه اعلاى كلمه‌ى حق برداشتند، آنها را مثاب و مأجور بفرما. پروردگارا! امام بزرگوار ما را كه اين راه را در مقابل ما باز كرد، با اوليائت محشور كن. پروردگارا! شهداى دوران اسارت و درگذشتگان دوران اسارت و مرحوم مغفور آقاى ابوترابى، عالم مجاهد و صبور و مدبر و بنده‌ى صالح خودت را با اوليائت محشور كن؛ پدر بزرگوار ايشان را هم با اوليائت محشور كن. پروردگارا! ما را در خدمتگزارى به كسانى كه استحقاق خدمت صادقانه‌ى ما را دارند، موفق بگردان.
والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته‌

 


 

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:آزادگان,ساعت 10:36 توسط بمانی| |

باسمه تعالی

 

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

 

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 

ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

 

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد.

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:21 توسط بمانی| |

مستندات فاش نیوز درباره حقوق جانبازان بسيجي

فاش نیوز - این روزها سووالات بسیاری از فاش نیوز درباره پرداخت حقوق وظیفه به جانبازان سرباز وظیفه که از سوی ارتش جمهوری اسلامی  ایران به جبهه های دفاع مقدس اعزام شده اند و عدم پرداخت آن به جانبازان بسیجی و پاسدار وظیفه سپاه مطرح شده است .

 

اخیرادر"مجلس شورای اسلامي در جلسه علنی مورخ 8/9/90 شاهد تصویب یک فوریت طرح الحاق یک تبصره به ماده (190)قانون مقررات استخدامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  (مصوب21/7/70 )  از سوی نمایندگان محترم بودیم . این طرح  به منظور رفع تفاوت وتبعیض  میان جانبازان بسیجی وپاسدار وظیفه اعزامی نیروی مقاومت بسیج و سپاه پاسداران  باجانبازان سرباز وظیفه همطراز ایشان در ارتش جمهوری اسلامی در دریافت حقوق وظیفه تقدیم گردیده است.

هر چند طرح مذکور به امضاء (40)نفر از نمایندگان رسیده وبصورت دو فوریتی پیشنهاد شده بود ولی در نهایت با نظر اکثریت  نمایندگان یک فوریت آن در جلسه علنی پیش گفته به تصویب رسید و جهت بررسی بیشترو سیر مراحل تصویب در اختیارکمیسیون اجتماعی قرار گرفت. متن کامل این طرح به شرح ذیل می باشد:


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:19 توسط بمانی| |

عنوان : اردوگاه پاسداران خميني
راوي :آزاده
منبع :كتاب برگهايي از اسارت
سال 62 چند ادثه مهم در موصل 2 اتفاد افتاد. يكي ازاينكه در يك غروب ديگر كه خورشيد گرفته و كمرنگ سر در چاه افق داشت ، چند نفر از ياوران خميني را كه با چرب زباني جاسوسها به عنوان فعالترين اسرا معرفي شده بودند ، روي تيغها غلتاندند و بعد از انداختن شان در آبهاي گل آلود و لجن ، با كابل به جانشان افتادند.
در همين سال ، به آسايشگاهها ريختند و اسراي كم سن و سال را جدا و بعد ازاينكه دو– سه ساعت ، آنها را زير كابل و شلاق گرفتند ، همگي را به اردوگاه رماديه منتقل كردند به جاي آنها ، صدو هشتاد نفر از اسراي قديمي اردوگاه رماديه را به موصل 2 آوردند. وقتي بچه ها را بردند ، آسايشگاهها ديدن داشت؛ چون روي در و ديوارها خون شتك زده بود و دايره هاي بزرگ و كوچكي كه خون سرخ بندگان خوب خدا را نشان مي داد، سندي برمظلوميت آنها بود. فكر ميكنم در همين سال بود كه پانصد نفر را جدا كرده ، به موصل 4 بردند. چه موقع رفتن و چه موقع ورود به مكان جيدي ، از زدن نگذشتند و در همان روز بود كه "مهرابي " چشمش از حدقه درآمد. تا ده روز ، ما را در منگنه سختي قرار دادند و از نظر آب و غذا و امكانات ، حداقل ممكن را در اختيارمان قرار مي دادند. در همان هنگام كه ما را به موصل 4 بردند ، حاج آقا ابوترابي را به اردوگاه ديگري منتقل كردند؛ اما جانشين حاج آقا در اردوگاه ، آقاي "احدي" پيام ايشان را به ما مي رساند. قبل از اينكه به اردوگاه جديد بياييم ، جلو در ورودي ، تابلويي را نصب كرده بودند كه روي آن نوشته شده بود: معسكر حرس خميني.
من تا روز آزادي – كه هفت سال طول كشيد – در همين اردوگاه بودم.

آزادگان اردوگاه موصل 2

نوشته شده در جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:3 توسط بمانی| |

 

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی پیام آزادگان، انتشارات موسسه فرهنگی پیام‌آزادگان در نمایشگاه کتاب حضور پیدا کرده است و حضور این پایگاه اطلاع رسانی با استقبال مواجه شده است.

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:44 توسط بمانی| |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com