رئیس بیمارستان گفت: ما کاری به رضایت ایشان نداریم، اگر پایش قطع نشود به زودی عفونت به قلب می‌رسد. ما نتیجه را برای مرکز پزشکی بنیاد ارسال می‌کنیم و آنها هم از پدر و مادرش رضایت خواهند گرفت

عملیات خیبر در ساعت 21:30 روز 31262 با رمز یا رسول الله آغاز شد. هدف از این عملیات انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تامین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلائیه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله می کردند بود. قرار شد خشکی شرق دجله از طریق هور تصرف شود تا دشمن نتواند از سمت شمال سپاه سوم را تقویت کند.

دلایل متعددی باعث شد تا منطقه عملیات هور باشد که یکی از آن دلایل این بود که دشمن فکر نمی‌کرد نیروهای اسلام توانایی عملیات در این منطقه جغرافیایی را داشته باشند.

عملیات خیبر که به آزاد سازی منطقه ای به وسعت 1000 کیلومتر مربع در هور، 140 کیلومتر مربع در جزایر مجنون و 40 کیلومتر مربع در طلاییه انجامید، موجب افزایش عزم بین المللی در جهت کنترل ایران و جلوگیری از شکست عراق گردید؛ به گونه ای که از تاریخ 3/12/1362 (زمان آغاز عملیات خیبر) تا تاریخ 30/7/1363 تعداد 474 طرح صلح از سوی 54 کشور مختلف جهان ارایه شد. شورای امنیت سازمان ملل نیز در تاریخ 11/3/1363 قطع نامه 552 خود را در خصوص پایان دادن به جنگ ایران و عراق تصویب نمود. این در حالی بود که هیچ یک از قطع نامه و طرح های مذکور نظر ایران را تامین نمی کرد.

هم چنین، در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تاثیر تجهیزات دریایی و آبی – خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و نیز سپاه پاسداران به یکی از ضرورت های حساس و حیاتی در تکمیل و توسعه سازمان خود آگاه گردید و آن لزوم ایجاد تقویت و توسعه یگان های دریایی برای انجام عملیات های آبی – خاکی بود. این رهیافت، قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه های بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیات های بدر، والفجر8، کربلا3، 4 و 5 و نیز زمینه ای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران گردید.

این عملیات دستاوردهای خود را مدیون رزمندگانی است که شجاعانه جان خود را به کف گرفته و به مقابله با دشمن پرداختند. آنچه می‌خوانید خاطراه ای است از عباس پالیزدار یکی از رزمندگانی که در عملیات خیبر حضور داشته و می‌گوید:

*سه روز در بیمارستان اراک تنها برای معاینه و تشکیل پرونده سپری شد در حالی که روز به روز زخم پایم حادتر می‌شد و سیاهی آن توسعه پیدا می‌کرد به نحوی که حتی به مجرای تناسلی‌ام نیز رسیده بود و من همچنان در مقابل درخواست رضایت پزشکان مقاومت می‌کردم.

 

روز چهارم چند پزشک آلمانی پایم را معاینه کردند و به سرپرستار دستور دادند فردای آن روز من را (چک) و برای عمل جراحی آماده کنند. سرپرستار مسئله عدم رضایت من را برای دکترها یادآور شد. رئیس بیمارستان گفت: ما کاری به رضایت ایشان نداریم، اگر پایش قطع نشود به زودی عفونت به قلب می‌رسد و ایشان را از بین می‌برد، ما نتیجه را برای مرکز پزشکی بنیاد به وسیله تلکس ارسال می‌کنیم و مرکز پزشکی هم به خانواده‌اش مراجعه و از پدر و مادرش رضایت خواهند گرفت.

از این که دیگر به عقیده من اهمیتی نمی‌دادند و خلع سلاح شده بودم سخت ناراحت بودم و آرام و قرار نداشتم. شب آن‌روز تا دیر وقت خوابم نبرد و آنچه را که در طی چند روز بر من گذشته بود در خاطرم مرور کردم و دلگیر بودم که چرا مثل محمدعلی به فیض شهادت نائل نشده‌ام شاید گناهی مرتکب شده‌‌ام که به چنین روزی گرفتار آمده‌ام یا ...

نیمه‌های شب با همین افکار به خواب رفتم و در عالم رویا همان نور داخل نیزار را دیدم و این بار در حالی‌که گریه می‌کردم دست نیاز به طرف نور دراز کردم و از او خواستم تا مرا از این وضعیت نجات دهد.

عمو که از صدای گریه من بیدار شده بود مرا از خواب بیدار کرد و گفت: چرا گریه می‌کنی؟ من که تمام بدنم از عرق خیس شده بود ماجرای نور را آن‌طور که دیده بودم برایش تعریف کردم در حالی که گونه‌هایش از شادی گل انداخته بود با اطمینان و هیجان خاصی گفت: مطمئنم پایت خوب می‌شود آن شب تا صبح من و عمو نخوابیدیم و با هم زیارت عاشورا و دعای فرج آقا امام زمان(ع) را خواندیم.

ساعت هشت صبح بود که یک رزیدنت به همراه سرپرستار و دستیارش وارد اطاق شدند تا مرا (چک) و نتیجه را برای مرکز پزشکی بنیاد در تهران ارسال کنند. وقتی سرپرستار ملحفه را از روی پایم کنار زد و زخم پایم را دید با حالت شک و تردید به من و رزیدنت نگاه کرد. رزیدنت هم با دقت پایم را ورانداز کرد و با عجله از اطاق بیرون رفت و لحظه‌ای بعد به همراه پزشکان آلمانی بازگشت. پزشکان آلمانی هم با تعجب پایم را معاینه کردند و بدون اینکه چیزی بگویند همه از اطاق بیرون رفتند.

من که به حرکت‌‌های آنان مشکوک شده بودم پایم را که بی‌حس شده بود کمی تکان دادم و زمانی که پایم بدون درد به حرکت درآمد ملحفه را کنار زدم و دیدم سیاهی آن کاملا از بین رفته و درست مثل روزهای اول مجروحیت تازه پوست پایم شفاف است، بی‌اختیار با خوشحالی فریاد زدم: عمو من خوب شدم، من شفا گرفتم، من شفا گرفتم...

پزشکان آلمانی که به معجزه و این قبیل مسائل اعتقادی نداشتند، پرونده قبلی را کنار گذاشته و مجددا باگرفتن آزمایش و نوار پرونده جدیدی برایم تشکیل دادند، در نتیجه قرار شد از قطع‌کردن پایم صرف‌نظر کنند و با چند عمل جراحی شریان‌های قطع شده را به هم وصل و شکستگی پایم را نیز گچ بگیرند.

عمو که از بابت قطع شدن پایم خیالش راحت شده بود، پس از ملاقات با رئیس بیمارستان و سفارش من و همچنین مطرح نمودن مسئله (شفاگرفتن)، بدون اینکه به خانواده‌اش در تهران سری بزند، به منطقه بازگشت.

در طی مدت یک هفته چهار عمل جراحی با موفقیت بر روی پایم صورت گرفت و شکستگی آن نیز ترمیم شد و قرار شد پس از دو هفته از بیمارستان مرخص یا به یکی از بیمارستان‌‌های تهران منتقل شوم و این در حالی بود که روزانه عده کثیری از مردم اراک و حتی روستاهای اطراف که از موضوع شفا گرفتنم باخبر شده بودند به عیادتم می‌آمدند و من روزانه باید به سوال‌های بی‌شمار عیادت‌کنندگان پاسخ می‌دادم و آنچه را که از ابتدا بر من گذشته بود به تفضیل بازگو می‌کردم، به ویژه ایام مبارکه دهه فجر که دانش‌آموزان از سطح مدارس و دبیرستان‌ها به دیدنم می‌آمدند و نحوه شفا گرفتنم را جویا می‌شدند.

پس از دو هفته که با تجویز پزشک معالج از تخت پایین آمدم با عصا شروع به راه رفتن کردم، مرا جهت اعزام به یکی از بیمارستان‌های تهران آماده نموده و با یک دستگاه آمبولانس روانه فرودگاه کردند.

هواپیمایی که قرار بود با آن به تهران منتقل شوم مدت 20 دقیقه تاخیر کرد و من که همواره منتظر فرصتی بودم تا قبل از رفتن به تهران به منطقه بازگردم و قولی را که به محمدعلی داده بودم عملی کنم، به راننده آمبولانس که از بابت تاخیر هواپیما حرص می‌خورد، گفتم: شما بروید، من می‌توانم راه بروم، خودم سوار هواپیما می‌شوم. و او هم که منتظر چنین پیشنهادی بود با خوشحالی خداحافظی کرد و رفت. هواپیما چند دقیقه بعد در باند فرودگاه بر زمین نشست و مسافران سوار بر هواپیما شدند و وقتی که هواپیما به پرواز درآمد، از فرودگاه خارج شدم. و با تهیه بلیط به منطقه بازگشتم.

وقتی در اهواز از قطار پیاده شدم پایم به شدت درد می‌کرد اما بی‌توجه به آن به هر نحوی بود خود را به بنه و از آنجا به اسکله شهید عسگری که عمو و بچه‌ها در آنجا مستقر بودند رساندم.

وقتی عمو چشمش به من افتاد سخت عصبانی شد و با داد و فریاد گفت: تو اینجا چه کار می‌کنی با این وضعیت ناهنجار پایت چرا به منطقه برگشتی؟ توی این هوای گرم پایت چرک می‌کند و دوباره سیاه می‌شود.

در حالی که بغض گلویم را می‌فشرد گفتم: می‌‌خواهم بروم و جنازه محمدعلی را بیاورم.

عمو که کمی آرام شده بود گفت: وضعیت منطقه مساعد نیست.

بغض انباشته شده در گلویم ترکید و با گریه گفتم: اگر هم کسی نیاید به تنهایی می‌روم.

عمو با لحن پدرانه‌ای گفت: خیلی خوب، لازم نیست تو بیائی، فقط مشخصه‌ها و گرای منطقه را به ما بده ما می‌رویم و او را می‌آوریم، ولی باید به ما قول بدهی که بعد از آوردن جنازه محمدعلی به تهران برگردی و درمان پایت را پیگیری کنی.

در حالی که اشک چشمهایم را پاک می‌کردم با خوشحالی گفت: چشم، شما این کار را انجام بدهید، قول می‌دهم بلافاصله منطقه را ترک کنم. بعد از این که عمو 5 نفر از نیروهای آشنا به منطقه را انتخاب نمود و با ستاد و نیروهای مستقر در منطقه هماهنگی کرد، مسیر و مشخصه‌های منطقه را به آنان گفتم آنها به راه افتادند و از خاکریز گذشتند.

دو ساعت بعد که عمو و نیروهایش بازگشتند با خود سه جنازه شهید به همراه آورده بودند که هیچ کدامشان محمدعلی نبود، در اصل همان جنازه‌هایی بود که من جابجا کرده و برای آنها شاخص گذاشته بودم و جنازه محمدعلی یک متر آنطرفتر زیر نی‌ها قرار داشت که آن را نیافته بودند.

عمو وقتی به محل دقیق جنازه محمدعلی واقف شد، بلافاصله برای بار دوم به همراه نیروهایش برگشت و پس از دو ساعت ‌و نیم در حالی که با دشمن درگیر شده بودند و یکی از نیروها نیز ترکش خورده بود جنازه محمدعلی را با خود به همراه آوردند.

وقتی چپیه را از روی صورت محمدعلی کنار زدم همان لبخندی را بر لب داشت که موقع رویت نور در نیزار بر لبانش نقش بسته بود، لبانم را بر گونه‌اش گذاشتم بوی دل‌انگیز عطر گل محمدی مشامم را نوازش داد و پیشانی‌اش را که با دست لمس کردم پوست بدنش گرم و تر و تازه بود و با این که نزدیک به یک ماه از شهادتش می گذشت انگار ساعتی قبل به لقای حق پیوسته بود.

 

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:موصل2,ساعت 7:47 توسط بمانی| |

 

 

س:آقای درویشی ابتدا خودتان را معرفی کنید و بفرمائید در کدام اردوگاه عراق اسیر بودید، مقداری از خودتان بگوئید

ج: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الحمدالله‌رب‌العالمین ، بنده درویشی هستم از خوزستان شهرستان امیدیه در تاریخ 62/12/8 عملیات خیبر در دشت بستان اسیر شدم محل اسارتم در اردوگاه موصل دو و یک سال آخر هم در موصل یک ودر تاریخ 69/5/27 آزاد شدم.

 

 س:نحوه اطلاع‌رسانی شما به آزادگان اردوگاه موصل 2 برای حضور در همایش چگونه انجام شده است؟

 

ج: ما یکی از عزیزان را بعنوان رابط معرفی کردیم به نام حاج عباس سیاری و شماره تلفن و فاکس را به رابطین استان‌ها دادیم و همچنین شماره فاکس استان‌ها را گرفتیم. هم به صورت کتبی هم به صورت تلفنی صحبت‌ها و هماهنگی‌های لازم با رابطین انجام شده است. در رابطه با تاریخ گردهمایی و نحوه حضوربه محل همایش ، زمان همایش، زمان شروع افتتاحیه و اختتامیه‌هم به اطلاع‌ آنها رسیده است. ضمنادر تاریخ 30 بهمن 1391 نشستی داشتیم و از تمامی رابطین دعوت شد که اکثراً حضور پیدا کردند. در آن نشست جزئیات برنامه‌هایی که نیاز بود رابطین در جریان قرارگیرند، جهت آمادگی برادران آزاده استان‌ها، توضیحات لازم داده شد.

 

س:تا کنون چند نفر از آزادگان اردوگاه موصل2  برای حضور در همایش اعلام آمادگی کرده اند؟

 

ج: تا امروز حدوداً 1200 نفر ثبت‌نام کرده اند. الحمدالله با توجه به اطلاع‌رسانی‌های پی‌درپی که توسط رابطین و دیگر برادران و دوستان شده است، استقبال ادامه دارد و در این مدت با استقبال خوبی مواجه شده‌ایم.

 

 

س:چی شد که شهر اهواز را برای همایش انتخاب کردید؟

 

ج: اولین همایش که در سال 1389 در مشهد مقدس برگزار شد. آنجا جمعی از دوستان دور هم نشستند و برنامه‌ریزی همایش بعدی را تنظیم کردند و اقبال به سوی ما آمد. خوزستان با توجه به اینکه منطقه عملیاتی بود و منطقه جنگ بود برادران این توفیق را به آزادگان خوزستان دادند و ما خودمان هم در این رابطه مشتاق بودیم و برادران بزرگوار آزاده خوزستانی ،آنها‌ هم از این دعوت استقبال کردند.

 

س: این همایش درچند روز برگزار می‌شود، مقداری هم در این مورد توضیح بدهید

 

ج: همایش به مدت سه روز از 15/12/91 تا 17/12/91 بصورت رسمی برگزار خواهد شد. یعنی افتتاحیه روزپانزدهم ساعت 9 صبح و اختتامیه هم روز هفدهم بعد از نماز ظهروعصر و صرف غذا تمام می‌شود. ما اطلاع‌رسانی کردیم کسانی که بلیطشان روز پانزدهم صبح ردیف نشده، می‌توانند از روز چهاردهم بیایند ما در خدمتشان باشیم. آزادگان عزیزی هم که عزیمتشان برای بعدازظهر روز هفدهم میسرنیست، تا هجدهم می‌توانند مهمان ماباشند و ما این ایام در خدمت آنها باشیم.

 

س: چه برنامه‌هایی در این سه روز برگزار می‌کنید؟

 

ج: ما سه روز را به سه بخش تقسیم کردیم. روز اول افتتاحیه، که انشاءالله ساعت 9 صبح شروع می‌شود. دعوت از مسئولین شورای تامین استان خوزستان را داشتیم. از نمایندگان مجلس و عزیزانی که در طول همایش ما را پشتیبانی کردند. مثلاً شرکت نفت و حفاری و فولاد و جاهایی که ما را پشتیبانی کردند. شروع همایش با تلاوت قرآن مجید و سرود جمهوری اسلامی و سپس مدیحه‌ سرایی حاج‌صادق آهنگران و بعد از آن خیر مقدم گویی توسط برادر عزیزمان حاج آقا جابریان انجام می‌شود. سخنران هم حجه الاسلام والمسلمین حاج‌آقا ابوترابی هستند. البته برنامه های دیگری هم داریم. اگر حاج‌آقای قاسمی هم تشریف آوردند چند دقیقه‌ای هم در خدمت ایشان هستیم. بعد از سخنرانی حاج‌آقا ابوترابی، برنامه سرود و تئاتر هم داریم که انشاءالله اجرا می‌شود.

 

 

س: آزادگان عزیز به چه آدرسی باید تشریف بیاوردند؟

 

ج: اهواز- حد فاصل کیلومتر 2 جاده ماهشهر- اهواز بین فلکه شهید بندر و سه راهی تپه با ترمینال زاگرس.

 

س: اسکان این عزیزان را در کجا در نظر گرفته‌‌اید؟

 

ج: در اردوگاه شهید مسعودیان زائرسرای استان فارس و چهارمحال بختیاری

 

س: اگر صحبت دیگری دارید بفرمایید

 

ج: روز شانزدهم انشاءالله بازدید از مناطق عملیاتی را داریم که بعد از نماز صبح همه عزیزان با اتوبوس‌هایی که تهیه شده منطقة حور الهویزه ، منطقه عملیاتی خیبر را بازدید می‌کنند. بعد از آن هم برای صرف ناهارو نماز به مزار شهدای هویزه می‌رویم. پس از آن به طرف دهلاویه، یادمان شهید چمران می‌رویم. آنجا هم سخنرانی سردارقربانی راخواهیم داشت. البته در خود منطقة حور هم یک نفر راوی هست که در حد ده تا پانزده دقیقه از وضعیت عملیاتی خیبر توضیحاتی را ارائه مینماید.

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:موصل2,ساعت 11:28 توسط بمانی| |

 

نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1398برچسب:موصل2,ساعت 11:2 توسط بمانی| |

    در روزهای 12 و 13 بهمن ماه جاری ستاد برگزاری همایش آزادگان موصل 2 در اهوازمیزبان اعضای ستاد مرکزی همایش مذکور بود نشست هم اندیشی در محل دفتر ستاد همایش در اهواز با حضور جمعی ازاعضای استان ها برگزار گردید در این جلسه ضمن پی­گیری چگونگی پیشبرد امور مربوطه برنامه زمانبندی همایش تعیین گردید، مقرر گردید مراسم آغازین همایش راس ساعت 9 صبـح مورخـه 15/12/91 که شامـل برنامه­های متنوعی است با حضور مسئولین کشوری و استانی درمحل اردوگاه شهیدمسعودیان حدفاصل فلکه شهید بندر(چهارشیر) و ترمینال زاگرس (سه راهی تپه) با امکانات عالی برگزار گردد .

        گفتنی است در روز دوم همایش یعنی 16/12/91 برنامه بازدید شرکت کنندگان از مناطق عملیاتی دفاع مقدس تدارک دیده شده و درروز 17/12/91 یعنـی آخریـن روز همایـش مراسـم پایانی با اجرای برنامه­های هنری و خاطره گویی توسط آزادگان شرکت کننده برگزار می­گردد.
        قابل ذکر است در حاشیه سومین نشست هم اندیش ستاد ضمن بازدید از محل برگزاری همایش (­اردوگاه شهید مسعودیان) امکانات و قابلیت های موجود آن توسط اعضای ستاد مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت.
 
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:موصل2,ساعت 20:12 توسط بمانی| |

 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:موصل2,ساعت 18:3 توسط بمانی| |

همزمان با آغازین دهه مبارک فجر در تاریخ 12/11/91 در حاشیه نشست هم اندیشی اعضای ستاد برگزاری دومین همایش آزادگان موصل 2 با جناب آقای دکتر حجازی استاندار خوزستان دیدار و گفتگو کردند در این دیدار حجت الاسلام والمسلمین جابریان ضمن تشریح برنامه­های همایش خواستار مساعدت و همکاری در برگزاری آن شدند سپس دکتر حجازی ضمن استقبال از برگزاری همایش در خوزستان در این جهت آمادگی خود را مبنی بر همکاری در هرچه بهتر برگزار کردن آن اعلام و دستورلازم را در این خصوص صادر نمودند .

 

      ضمناً ایشان درخصوص تاسیس شعبه موسسه فرهنگی پیام آزادگان در خوزستان دستور مساعدت و پی­گیری را صادر نمودند .

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:موصل2,ساعت 12:28 توسط بمانی| |

 

 

 

 

 

 

 

براي برگزاري ايام مبارك دهة فجر مسابقات حفظ قرآن و حديث، قرائت قرآن، معلومات عمومي، خط، نقاشي و كشتي خيلي را به خود جذب مي‌كرد.

ابتدا هر اتاق در رشته‌هاي مورد نظر مسابقاتي برگزار مي‌كردند. بعد از آن از بين برندگان مسابقات فينال برگزار مي‌شد و اهداء جوايز را داشتيم. با توجه به عدم امكانات، برنامه‌هايي از قبيل مسابقات، سخنراني، تئاتر، نمايش و سرود تدارك ديده مي‌شد. اجراي بعضي از اين برنامه‌ها وسايلي لازم داشت كه بچه‌ها با تدبيري كه مي‌انديشيدند از كمترين امكانات داخل اردوگاه به نحو احسن استفاده مي‌كردند و اقدامات لازم صورت مي‌گرفت. به عنوان مثال براي دكور نمايش، برادران مجبور بودند با وسايلي چون (ملحفه، پتو و نخ) فضاسازي كنند و آن‌ها را طوري پنهان كنند كه كاملاً‌ دور از چشم عراقي‌ها باشند. مشكل اصلي لحظة اجراي مراسم بود كه بچه‌ها بايد دكور را روي يك پتو آماده مي‌كردند تا در صورت لو رفتن برنامه و حضور سربازان عراقي پنهان كردن آن راحت‌تر باشد. موعد مقرر فرا رسيد. گروهي از بچه‌ها مشغول اجراي تئاتري بودند كه روزهاي زيادي سر آن وقت گذاشته بودند و تمرين مي‌كردند.چند لحظه‌اي بيشتر از اجراي برنامه نمي‌گذشت كه ناگهان سر و صدايي تمام محوطه آسايشگاه را فرا گرفت. فرياد سربازان عراقي بود كه فضاي آسايشگاه را به هم ريخت. جمع بچه‌ها متفرق ‌شد. هر كس به كاري مشغول مي‌شد كه جو اردوگاه را عادي نشان دهد. بعد از رفتن سرباز عراقي دوباره ادامة برنامه‌ها را اجرا مي‌كرديم. به طوري كه يك ميان‌پردة پانزده دقيقه‌اي گاهي تا يك ساعت طول مي‌كشيد كه اجراي آن به پايان برسد.بچه‌هاي اردوگاه روزهاي دهة فجر را نامگذاري مي‌كردند. اما، نه به سنت ايران بلكه به مقتضاي شرايط و مكاني كه در آن قرار داشتيم. به عنوان مثال يك‌ روز به عنوان اسير و رسالتش، روز ديگر به نام خادمين اسرا و ... .

هر روز به مناسبت رشادت‌هايي كه اسرا از خود نشان مي‌دادند نام‌گذاري مي‌شد و برنامه‌هايي هم در راستاي آن برگزار مي‌شد.

 

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:موصل2,ساعت 12:50 توسط بمانی| |

آدرس دفترهمایش :                              اینجاراکلیک کنید         

اهواز،کیان آباد،نبش خیابان14غربی،جنب موسسه مالی واعتباری کوثر.

ساختمان هشت بهشت طبقه پنجم     تلفن:06113387639        دورنگار:06113911784

 EMAIL:didarmosel2@gmail.com                              

دانلود فرم ثبت نام دومین همایش آزادگان اردوگاه موصل2 استان ها

دانلود لیست رابطین استان ها وشماره تلفن های آنان

نوشته شده در یک شنبه 1 بهمن 1398برچسب:موصل2,ساعت 9:24 توسط بمانی| |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com